جدول جو
جدول جو

معنی بت پرستی - جستجوی لغت در جدول جو

بت پرستی
(بُ پَ رَ)
عبادت اصنام. بت پرستیدن. وثنیت. ستایش بت. عبادت بت. پرستش بت. (از ناظم الاطباء). رجز. (منتهی الارب). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: زمان بروز عبادت کذب و بت پرستی را معین نتوان نمود و بهیچ وجه اشاره بر این مطلب قبل از طوفان دیده نمیشود.یوسفون مورخ و بسیاری از اجداد متقدمین را گمان چنان است که بعد از بلیۀ طوفان چندان طولی نکشید که آئین بت پرستی در میان مردم شیوع پیدا کرد. عبرانیان راصورت و شکل مخصوصی برای بت پرستی نبود، بلکه وقتی درمصر بودند خدایان مصریان و در دشت خدایان کنعانیان و مصر و عمونیان و موآبیان را عبادت میکردند و چون به کنعان وارد شدند خدایان فینیقیان و شامیان و اقوام حوالی را سجده بردند، دور نیست که راحیل بتهای خانه پدر خود را عبادت میکرد، یعقوب پس از آنکه از ارام النهرین مراجعت نمود قوم خود را مجبور کرد که خدایان را از میان خودشان دور کنند و هم اینکه خدایان و گوشواره های ایشان را که محتمل است نسبتی به بت پرستی داشته از آنها گرفته در زیر درخت بلوط که در شکیم است دفن کرد. ترافیم نمونۀ بت پرستی بود. سلیمان محض ترضیه و خشنودی زنان بیگانه خود اغوا شده معبدهایی چندبرای عبادت و احترام اشتاروت الهۀ فینیقیان و مولک خدای عمونیان و گموش خدای موآبیان برپا نمود. اسباطشمالی هم گوساله های طلائی ساخته در دان و بیت ایل نصب و نه تنها گوساله های طلایی بلکه سایر اصنام را نیز همچون بعل و اشتاروت عبادت نمودند، در ایام سلطنت آحاب بت پرستی به اعلا درجۀ کمال رسید، در ایام انطیوخس اپی فانیس در سنۀ 167 قبل از میلاد بعضی از یهودان به رضایت یا به اجبار به بت پرستی یونانیان مشغول گردیدند. البته در شریعت موسوی قانون این است که بت پرست را سنگسار و هلاک سازند. (از قاموس کتاب مقدس) :
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ماشمنیم.
رودکی.
تا می پرستی پیشۀموبدست
تا بت پرستی پیشۀ برهمن.
فرخی.
ره بت پرستی هم از شیث خاست.
اسدی (گرشاسب نامه).
ایشان بخدمت آن (صورت) مشغول شدند و بت پرستی در عالم پدید آمد. (قصص الانبیاء ص 30).
گر ترا جز بت پرستی کار نیست
چون همی لعنت کنی بر بت پرست.
ناصرخسرو.
بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم
بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست.
؟
- بت پرستی کردن، عبادت بت کردن. پرستش بت کردن:
گر بدانی که تنت خادم این جان تو است
بت پرستی نکنی جان برهانی ز بلاش.
ناصرخسرو.
می ناب ناخورده مستی مکن
اگر میخوری بت پرستی مکن.
نظامی.
سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان
ما بت پرستی میکنیم آنگه چنین اصنام را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بت پرستی
الحاد، رجز، شرک، کفر
متضاد: ایمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بت پرستی
الوثنيّة
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به عربی
بت پرستی
Idolization
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بت پرستی
idolâtrie
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بت پرستی
עֲבוֹדַת אֱלִילִים
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به عبری
بت پرستی
idolatrie
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به هلندی
بت پرستی
Vergötterung
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بت پرستی
ідолопоклонство
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بت پرستی
bałwochwalstwo
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بت پرستی
偶像崇拜
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به چینی
بت پرستی
idolatria
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بت پرستی
idolatria
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بت پرستی
idolatría
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بت پرستی
การบูชาไอดอล
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بت پرستی
偶像崇拝
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بت پرستی
penyembahan berhala
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بت پرستی
मूर्तिपूजा
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به هندی
بت پرستی
بت پرستی
دیکشنری اردو به فارسی
بت پرستی
بت پرستی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به اردو
بت پرستی
মূর্তি পূজা
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بت پرستی
kuabudu sanamu
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بت پرستی
идолопоклонство
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به روسی
بت پرستی
우상 숭배
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به کره ای
بت پرستی
putperestlik
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بت پرست
تصویر بت پرست
کسی که بت را پرستش کند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ)
که بت پرستد. وثنی. (دهار). شمن. نگارپرست. صنم پرست. (آنندراج). عابد اصنام. عابد صنم. که به عبادت اصنام پردازد. کسی که بت را ستایش کند. (ناظم الاطباء). وثنی: اندر وی اندکی مسلمانانند و ایشان را سالهاری خوانند و دیگر همه بت پرستند. (حدود العالم). و این ناحیتی است (تبت) آبادان و بسیارمردم و کم خواسته و همه بت پرستند. (از حدود العالم).
من آن دیدم از گیو کز پیل مست
نبیند بهندوستان بت پرست.
فردوسی.
چه دینی چه آهرمن بت پرست
ز مرگند بر سر نهاده دو دست.
فردوسی.
جهان بستد از مردم بت پرست
ز دیبای دین بر دل آذین ببست.
فردوسی.
بتان شکست فراوان و بت پرستان کشت
وز آنچه کرد نجسته است جز رضای اله.
فرخی.
راست گفتی به بتکده است درون
بتی و بت پرستی اندر بر.
فرخی.
سند و هند از بت پرستان کرد پاک
رفت ازین سو تابه دریای روان.
فرخی.
واجب گشت به ما که بر غزو بت پرستان رویم به سند و هند و چین و ما چین و ترک و روم. (تاریخ سیستان).
شما بت پرستید و خورشید و ماه
در ایران به یزدان شناسند راه.
اسدی.
گرمن ز می مغانه مستم هستم
ور کافر و گبر و بت پرستم هستم.
خیام.
یونس نومید شد و تنگدل گشت و قومش بت پرست بودند. (قصص الانبیاء ص 133).
خویشتن بین و بت پرست یکیست
بی خبر زانجهان و مست یکیست.
سنائی.
من به سودای بتان در بسته ام
بت پرستی را میان دربسته ام.
خاقانی.
آوازه شد به شهری و آگاه گشت شاهی
کو عشق دان من شد من بت پرست اویم.
خاقانی.
نماز عاشقان بی بت روا نیست
سجود بت پرستان تازه گردان.
خاقانی.
ور بت پرستان را بجان ندهند در کعبه امان
کوی بتان را کعبه دان زمزم خمستان بین در او.
خاقانی.
مشو در خون چون من زیردستی
چه نقصان کعبه را از بت پرستی.
نظامی.
اگر دین دارم و گر بت پرستم
بیامرزم به هر نوعی که هستم.
نظامی.
وز آنسو آفتاب بت پرستان
نشسته گرد او ده نارپستان.
نظامی.
هرگز، اگر راه بمعنی برد
سجدۀ صورت نکندبت پرست.
سعدی.
اگر قبول کنی سر نهیم در قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد.
سعدی.
بتک را یکی بوسه دادم به دست
که لعنت بر او باد و بربت پرست.
سعدی.
، بچه را بگریه واگذاشتن چندانکه بیحال شود. رجوع به بتاسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ پَ رَ)
عمل لعبت پرست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بت پرستی. عبادت اصنام. پرستش بتان:
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و هوش دار.
ابوسلیک گرگانی.
گر کعبه جویی بار یا بتخانه سازی سجده جا
ور بت پرستی باصفا کعبه ثناخوان آیدت.
خاقانی.
اگر جماعت چین صورت تو بت بینند
شوند جمله پشیمان ز بت پرستیدن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آتش پرستی
تصویر آتش پرستی
کسی که پرستش از آتش کند همانند زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطن پرستی
تصویر بطن پرستی
شکم پرستی شکم پرستی شکم بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و کیفیت لعبت پرست. لعبت خانه لعبتخانه. بتخانه بتکده: بر وی خویش کوی و برزن من چو لعبت خانه نوشاد دارد. (معزی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بت پرستیدن
تصویر بت پرستیدن
بت پرستی، پرستش بتان، عبادت اصنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به درستی
تصویر به درستی
انصافا
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت کافر، مشرک، ملحد
متضاد: موحد
فرهنگ واژه مترادف متضاد